نزاری قهستانی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 1367

1. نه قرار داده بودی که شبی به خلوت آیی

2. بگذشت روزگاری و نیامدی کجایی

3. به وصال وعده کردی و دلی که بود ما را

4. به امید در تو بستیم و دری نمی‌گشایی

5. به سرت که تا به رویت نظری ربوده کردم

6. ز دو چشمِ بی‌قرارم بنرفت روشنایی

7. به چه خود نگاه دارم که نباشد اختیارم

8. که تو آدمی به یک بار ز خود نمی‌ربایی

9. وگرت ندیده بودم به صفت شنیده بودم

10. که دلِ من از تو می‌داد نشانِ آشنایی

11. به خرابه ی فقیران نفسی درآی روزی

12. بنشین حکایتی کن که حیات می‌فزایی

13. به خلافِ دوستانی و به زعمِ دشمنانی

14. که به حُسن بی‌نظیری و به عهد بی‌وفایی

15. تو خود از نزاری خود که ترا رسد نپرسی

16. نه مکن که عیب باشد که به دوستان نشایی

17. کم از آن که آشنایی به سلامِ ما فرستی

18. اگرت مجال آن نیست که خویشتن بیایی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* به شعر حافظ شیراز می‌رقصند و می‌نازند
* سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی
شعر کامل
حافظ
* من تو را مشغول می‌کردم دلا
* یاد آن افسانه کردی عاقبت
شعر کامل
مولوی
* بچین از شاخسار و جیب و دامن پرکن و بنشین
* به روی سبزهٔ نورسته زیر چتر نسترون
شعر کامل
هاتف اصفهانی