نزاری قهستانی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 141

1. عشق این است که ما راست دگرها هوس است

2. هر که چون ماست نشانیش ز معشوق بس است

3. در حضوریم به کویش ز شد آمد فارغ

4. شهر پندار که بی محتسب و بی عسس است

5. خود چه باک است اگر شهر پر از محتسب اند

6. یا چه بیم است ز هر چند که در دهر کس است

7. دوست گو خواه نهان باشد گو خواه عیان

8. اصل معنی طلبد عشق که سوزش هوس است

9. قدر عیسی نشناسد خر بفسرده نفس

10. چه شناسند که موسی دم و عیسی نفس است

11. عقل کشتی صفتان را به جهالت نوح است

12. عشق ره گم شدگان را به دلالت جرس است

13. ما که دیوانه عشقیم ز عقل آزادیم

14. هر که جایی رسد از پس رَوی عقل خس است

15. صید چون مرغ نگردیم به هر دانه که خود

16. نسر طایر به بر همت ما چون مگس است

17. عمر ما را چه تفاوت که اجل در پیش است

18. عشق ما را چه تفاوت که غرامت ز پس است

19. هیچ دیوانه درین ره به نزاری نرسد

20. به رسیدن نبود آن که بدو دست رس است


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چون چاک نگردد دل شمشاد که آن زلف
* غیر از دل صد چاک به خود شانه نگیرد
شعر کامل
صائب تبریزی
* اگر عناب دفع خون کند از روی خاصیت
* کنارم از چه رو گردد ز خون دیده عنابی
شعر کامل
خواجوی کرمانی
* تا به افسوس به پایان نرود عمر عزیز
* همه شب ذکر تو می‌رفت و مکرر می‌شد
شعر کامل
سعدی