نزاری قهستانی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 216

1. من پیش از این که داشتمی پای دل ز دست

2. هرگز نرفتمی ز پی بی دلان مست

3. تا دل به دست بود ز دستم نرفت کار

4. واکنون که دل ز دست بدادم شدم ز دست

5. برخاست از سر همه اکوان کفرو دین

6. هرشیردل که بر سر کوی بلا نشست

7. نازک دلان بمانده در تیه حیرت اند

8. تا برکه راه بازگشادندو بر که بست

9. همّت بلند بایدو بازوی دل قوی

10. گرآسمان شود بمثل همچو خاک پست

11. در پشت امتحان دل آور نیامده است

12. از بار طعنه های ملامت گران شکست

13. چندان که مرد مولع جانست در بلاست

14. چون ترک جان گرفت ز دام بلا بجست

15. از دل چه لاف میزنم آخر کدام دل

16. آخر چه آید از بزه کاری هواپرست

17. از دوست قانعم که نسیمی رسد به من

18. هرکو ز هجر و وصل برون شد ز خود برست

19. ای باد از زبان نزاری بگو به دوست

20. کاخر شمامه ای ز عرق چین بما فرست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم
* بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم
شعر کامل
حافظ
* غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
* ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادست
شعر کامل
حافظ
* من نمی‌گویم که عاقل باش یا دیوانه باش
* گر به جانان آشنایی از جهان بیگانه باش
شعر کامل
فروغی بسطامی