نزاری قهستانی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 414

1. هم چو من دل بری که جان دارد

2. کس ندانم که در جهان دارد

3. دل برِ من مگر همه جان است

4. نه چو انسان که جسم و جان دارد

5. چشم او گر نه سر به سر شوخ است

6. پس چرا هم چو روح آن دارد

7. باده و انگبین و آبِ حیات

8. هر سه اندر یکی مکان دارد

9. ور نداری ز من قبول آنک

10. کوثر اندر لب و دهان دارد

11. به حقیقت اگر بگویم راست

12. صفت و صورتِ جنان دارد

13. سخت بد خوست با نکورویی

14. راستی عادتی چنان دارد

15. چون نزاری هزار مملوکش

16. سرِ خدمت بر آستان دارد

17. هر چه در چشمِ پاک بازآید

18. تا به جان جمله در میان دارد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ز بس زهر شکایت خوردم و بر لب نیاوردم
* به سبزی می زند تیغ زبان چون پسته در کامم
شعر کامل
صائب تبریزی
* عشق از ره تکلیف به دل پا نگذارد
* سیلاب نپرسد که در خانه کدام است
شعر کامل
صائب تبریزی
* قلم پوشیده می‌رانم که اسرارم نهان ماند
* اگر چه آتش سوزان به نی نتوان نهان کردن
شعر کامل
خواجوی کرمانی