نزاری قهستانی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 545

1. یا خود همه کس فتنهء بالای بلندند

2. بر عادتِ من چون گران مولعِ قندند

3. ای شمعِ جهان‌سوز به رغبت نظری کن

4. با جانبِ جمعی که بر آتش چو سپندند

5. از خیمه برون آی و ببین منتظران را

6. دیوانه و عاقل زچپ و راست که چندند

7. دانند که بودن نه صلاح است و نیارند

8. از پیش تو رفتن که گرفتار کمندند

9. حیف است که این روی به هرکس بنمودی

10. تا بی‌نظران نیز نظر بر تو فکندند

11. گویی همه سحر است سراپای وجودت

12. کز دستِ تو خلقی به سراپای به بندند

13. این است قیامت که بگفتند و بدیدیم

14. گو خلق ببینند گر از ما نپسندند

15. یوسف چو ببینی نکنی عیبِ زلیخا

16. ای مدّعی آخر ز سرت دیده نکندند

17. یاران و رفیقانِ سفر بیش مگریید

18. بر من که بر آشفتنِ دیوانه بخندند

19. با خلق مگویید کنون جز سخنِ دوست

20. گرهم چو نزاری همه کس دشمنِ پندند

21. ای باد پیامی ببر از ما به قهستان

22. کایشان به فلان جای گرفتارِ کمندند


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* آن کوزه بر کفم نه کآب حیات دارد
* هم طعم نار دارد هم رنگ ناردانه
شعر کامل
سعدی
* از کران تا به کران لشکر ظلم است ولی
* از ازل تا به ابد فرصت درویشان است
شعر کامل
حافظ
* ای آشنا که گریه کنان پند می دهی
* آب از برون مریز که آتش به جان گرفت
شعر کامل
امیرخسرو دهلوی