شمارهٔ 617
1. هرگزم عشق نشد از سرِ پُر سودا دور
2. عشق از مشعلۀ نار برانگیزد نور
3. من نه بر قاعدۀ عقل و خرد سیر کنم
4. که منم شیفته و شیفته باشد معذور
5. طاقتِ نورِ تجلّی و چو من مسکینی
6. نشنیدی صفتِ حالِ کلیمالله و طور
7. نظری از طرفِ سَتر برون کرد و مرا
8. بیخبر کرد چنین در صفتِ کشف و ظهور
9. من و پروایِ کسی این چه حدیث است خموش
10. آخر آنجا که تواند که کند میل به حور
11. از من آن حال مپرسید که چون بود و چه رفت
12. مست و لایعقلم از جرعۀ آن جامِ طهور
13. نه از آنم که به غیری متعلّق باشم
14. مغز را گرم کند عاقبتالامر غرور
15. مردۀ جهل نشد زنده وگرنه نافخ
16. دیر شد تا به جهان در بدمیدهست این صور
17. من و کنجِ خود و گنجِ سخن و نقدالوقت
18. تو و موعودِ می و منتظرِ حور و قصور
19. آه از دستِ نزاری که سری پر سودا
20. میکند رازِ دلم فاش و نترسد ز غیور
21. خوش دلم زان که نباشند محبّان خَصمم
22. روزِ محشر که برآرند سر از خاکِ قبور
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده