نزاری قهستانی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 634

1. چشمی که داشتم به امید وصال باز

2. بر هم فتاده شد به ضرورت خیال باز

3. برقع فرو گذاشت به رویم خیال دوست

4. تا رغم من نقاب گشاد از جمال باز

5. بسیار چون سکندر محروم نا امید

6. ناچاره تشنه گشت بر آب زلال باز

7. در امتحان عشق ندانم که عقل و صبر

8. تا طاقت آورند و کنند احتمال باز

9. هم دارم از عنایت حق چشم آن که زود

10. روزی کند اعادت آن اتّصال باز

11. مجموع نیستم ز پریشانی فراق

12. آری بس اتصال که شد انفصال باز

13. بی‌چاره حالیا به بلا مبتلا شده‌ست

14. تا چون شود نزاری شوریده حال باز


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جا
* سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
شعر کامل
حافظ
* می شوند از سرد مهری دوستان از هم جدا
* برگها را می کند باد خزان از هم جدا
شعر کامل
صائب تبریزی
* عاقبت منزل ما وادی خاموشان است
* حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز
شعر کامل
حافظ