شمارهٔ 657
1. ساقی به جان و سر که به جان دارمت سپاس
2. قد قامت الصلات برآمد بیار کاس
3. از می چه میهراسد می خواره محتسب
4. گو از حرام و فسق و ربا و زنا هراس
5. دل با خدای دار و به بتخانه راز گوی
6. در حشر کی خرند ز ما لابه و مکاس
7. تو هیچ نیستی به قیاس و همه تویی
8. کی آن گهی در همگی محو شد قیاس
9. ز اول بکوش تا نکنی پی رویّ و هم
10. بر راست کی روی چو شدی خود در انتکاس
11. هر روز آفتاب کند در نسیج و نخ
12. صحن جهان و شب به سرش درکشد لباس
13. یعنی که برحمایت من اعتماد نیست
14. گه برکنم ز بیخ، به ناگه نهم اساس
15. دنیاپرست گر به مثل هم چو سنبله
16. بر آسمان پرد نبرد سر ز زخم داس
17. منت نزاریا ز خدا واجب است و نیست
18. یکذره خیر در سر بیمغز ناسپاس
19. بی آب رز مباش که در خنبِ روزگار
20. خون میرود نه روغن ازین نیلگون خراس
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده