نزاری قهستانی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 684

1. دوست می دارم خمارِ چشم مستش

2. و آن نگار و نقش بر سیمینه دستش

3. از کجا گویم که از سر تا به پایش

4. در نکویی هر چه بتوان گفت هستش

5. سرو را با آن بلندی غیرت آید

6. از قیامت کردنِ بالایِ پستش

7. گر نموداری به چین افتد ز رویش

8. قبله سازد مردمِ صورت پرستش

9. هر که را برخاست از سودایِ او دل

10. دم به دم مهری دگر در جان نشستش

11. ای دریغا توبۀ ده سالۀ من

12. گرچه محکم بود هم در هم شکستش

13. خلق می گوید نزاری را چنین دل

14. در چنان شوخی نمی بایست بستش

15. از قضایِ عشق نتواند بجستن

16. بس که جان از طعنۀ دشمن بخستش


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* هوش و عقلم برده‌اند از دل تمام
* آن دو نرگس بر رخ چون نار یار
شعر کامل
سنایی
* تاک بالا دست من بیعت به طوبی بسته است
* خوشه ام عقد اخوت با ثریا بسته است
شعر کامل
صائب تبریزی
* دم مرگ چون آتش هولناک
* ندارد ز برنا و فرتوت باک
شعر کامل
فردوسی