نزاری قهستانی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 689

1. فکن ای بخت یک ره استخوانم زیرِ دیوارش

2. که غوغایِ سگان از حال من سازد خبردارش

3. به سینه داغِ بالایِ الف سوزم که پیشِ او

4. چو سر پیش افکنم بینم در آن آیینه رخ سارش

5. به عالم می فروشد هر دمم سودایِ زلفِ او

6. که هست از تابِ خورشیدِ رخ او گرم بازارش

7. همه شب سنگِ غم بر سینه می کوبم که گر روزی

8. رقیبِ او زند سنگِ جفا کم باشد آزارش

9. شد از کشتن به نامم قرعۀ محنت چنان سوده

10. که دوران بهرِ تسکینِ دلِ ما ساخت طومارش

11. درین بستان مشو مغرورِ حُسن گل چه می دانی

12. که هست آلودۀ زهرِ جدایی نوکِ هر خارش

13. نزاری مرد در کویش به زاری شامِ غم گویی

14. که دیگر هیچ گه نامد به گوشم نالۀ زارش


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* به هیچ در نروم بعد از این ز حضرت دوست
* چو کعبه یافتم آیم ز بت‌پرستی باز
شعر کامل
حافظ
* گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد
* گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید
شعر کامل
حافظ
* زمین آمد از سم اسپان به جوش
* به ابر اندر آمد فغان و خروش
شعر کامل
فردوسی