نزاری قهستانی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 709

1. سرمست درآمد ز درم نیمه شبی دوش

2. ماهی که به یک غمزه ببرد از دل ما هوش

3. برجستم و گفتم که به بر در کشم او را

4. گفتا نه کنار است و نه بوس است و نه آغوش

5. از ما چه خطا رفت وفای تو همین بود

6. ای عهد خود و عهده‌ء ما کرده فراموش

7. درپای وی افتادم و گفتم که زمانی

8. بنشین به سرم تا بنشیند دلم از جوش

9. برخاست چو بنشست قیامت ز وجودم

10. آهسته به من گفت که ساکن شو و مخروش

11. وآن گه به سوی دست کسی کرد اشارت

12. گفتا چه درو می نگری باده بدو نوش

13. بر باده یکی شیشه برون کرد که در حال

14. خلوتگه من کلبه عطار شد از بوش

15. گفتم رمضان گفت که امشب شب قدر ست

16. بستان و مکن خرخشه آغاز و سبک نوش

17. تو تشنه دیرینه و من ساقی مجلس

18. عیدی به از این عذر مگو بیهده خاموش

19. آرام دلم حاضر و دولت شده ناظر

20. بر طاعت و عصیان و بد و نیک زدم دوش

21. گه نار برش بردم و گه سیب زنخدان

22. گه مَی ز لبش خوردم و گه خَوی ز بنا گوش

23. او ایمن از آسیب رقیبان خوش و خندان

24. من بی خبر از هر دو جهان واله و مدهوش

25. کس چون تو شبی روز نکرده ست نزاری

26. ور با تو کسی گفت که کرده ست تو منیوش


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گل از نسرین همی‌پرسد که چون بودی در این غربت
* همی‌گوید خوشم زیرا خوشی‌ها زان دیار آمد
شعر کامل
مولوی
* ضعف پایم کرد چون نرگس چنان کز عین ضعف
* سرنگون بر پای می‌خیزم به یاری عصا
شعر کامل
سلمان ساوجی
* زهی عشق زهی عشق که ما راست خدایا
* چه نغزست و چه خوبست و چه زیباست خدایا
شعر کامل
مولوی