نزاری قهستانی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 718

1. درد عشق است ای ملامت گر خموش

2. نیست این بحری که بنشیند ز جوش

3. چاشنی کن گر نداری ذوقِ می

4. طالب دردی درآ و دُرد نوش

5. روز و شب جانت به جان می پرورد

6. بیش از این جرمی ندارد می فروش

7. ای که می گویی نصیحت کار بند

8. هرگز او خود در نمی آید به گوش

9. منزلی باشد که هوش آنجا بود

10. گو کدام است این نشانم ده به هوش

11. با که برگویم که زان حضرت به من

12. هر زمان پیغام می آرد سروش

13. راست می گفتم وگرنه از کجاست

14. در جهان افتاده چندینی خروش

15. هم نمی گویم که مردم گفته اند

16. سرّ سلطان تا توانی بازپوش

17. عقل با من گفت کای کوته نظر

18. بیش از این در کسب بدنامی مکوش

19. عشق می گوید فضولی می کند

20. گو نمی دانی زبان ما خموش

21. گر نزاری را نمی دانی که چیست

22. داغ او دارد ببین اینک دروش


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گفت آن یار کز او گشت سر دار بلند
* جرمش این بود که اسرار هویدا می‌کرد
شعر کامل
حافظ
* کبوتری که نیاید به زیر پنجهٔ شاه
* سرش ز دست قضا پایمال شاهین باد
شعر کامل
فروغی بسطامی
* به مویی بسته صبرم نغمۀ تار است پنداری
* دلم از هیچ می رنجد دل یارست پنداری
شعر کامل
نظیری نیشابوری