نزاری قهستانی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 771

1. بیا دل ز دنیایِ دون بر گسل

2. که بس رونقی نیست در آب و گل

3. سلوکِ تو از خود برون رفتن است

4. شدن با دگر سالکان متّصل

5. به دنبالِ آن سالکان کی رسی

6. به احوالِ دنیا چنین مشتغل

7. گروهی گرفته رهِ فلسفه

8. گروهی دگر مذهبِ معتزل

9. علی الجمله هر کس به خود مذهبی

10. نهادند از یک دگر منفصل

11. مقصّر جدا گشته غالی جدا

12. برون رفته از جاده ی معتدل

13. رهِ راستان است و فرمان بَران

14. زری پاک و پاکیزه از غشّ و غل

15. قیامت که موقوف دارند خلق

16. به نَطوی السّماءَ کطیِ السِجِل

17. اگر سّرِ این سَتر پیدا کنم

18. کجا طاقت آرند کو محتمل


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* انصاف نیست پیش تو گفتن حدیث خویش
* من عهد می‌کنم که نگویم دگر سخن
شعر کامل
سعدی
* نقش شیرین رود از سنگ ولی ممکن نیست
* که خیال رُخش از خاطرِ فرهاد رود
شعر کامل
جامی
* گرم عذاب نمایی به داغ و درد جدایی
* شکنجه صبر ندارم بریز خونم و رستی
شعر کامل
سعدی