نزاری قهستانی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 794

1. ز وصلِ تو نفسی بهره بر نداشته ام

2. بیا بیا که به تو این نظر نداشته ام

3. شبی به روز نیاورده ام ز فرقتِ تو

4. که هر دو دیده به خوناب تر نداشته ام

5. ز حسرتِ شکرت چون مگس دمی نزدم

6. که هر دو دست به بالایِ سر نداشته ام

7. تو فارغ از من و بر من شبی به روز نشد

8. که نالۀ دل و سوزِ جگر نداشته ام

9. ز عشقِ من همه آفاق را خبر شد و من

10. ز عشق و عاشقیِ خود خبر نداشته ام

11. ارادتم به تو بوده ست و در محبّت تو

12. غمِ بلای قضا و قدر نداشته ام

13. درین دیار زیارت گهی نمی دانم

14. که من نرفته ام و دست بر نداشته ام

15. غمِ نزاریِ مسکین بخور که در همه عمر

16. به جز غمِ خیر و شر نداشته ام


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* حیف است بلبلی چو من اکنون در این قفس
* با این لسان عذب که خامش چو سوسنم
شعر کامل
حافظ
* کی کند ناخوب را بیداد خوب
* چون کند نامرد را کافور مرد
شعر کامل
سنایی
* این یک نفس که دیده ما میهمان توست
* آیینه پیش رو نگذاری چه می شود
شعر کامل
صائب تبریزی