نزاری قهستانی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 902

1. پنجاه سال خون دلِ رز مکیده‌ایم

2. جان را چو جانِ خویش به جان پروریده‌ایم

3. نزدیکِ عقل هیچ دگر نیست جانِ جان

4. جزمی‌که ما به تجربه این جا رسیده‌ایم

5. از جامِ باده بارکشی ساختیم وزو

6. رخت وقت به منزلِ اخوان کشیده‌ایم

7. از همّتِ بلند بر آورده‌ایم سر

8. از جیبِ سدره گرچه به قامت خمیده‌ایم

9. از موسی و عصاش قیاسی گرفته‌ایم

10. وز خضر و آبِ چشمه رموزی شنیده‌ایم

11. لیکن نمی‌توان که توانیم گفت باز

12. دانی چرا که محرمِ رازی ندیده‌ایم

13. هرگز قیاس ورای حجابِ به حق نشد

14. این پرده دیر شد که به هم بر دریده‌ایم

15. گرما به رایِ خویش رویم از قفایِ خویش

16. از خود چو کِرمِ پیله به خود بر تنیده‌ایم

17. مستِ الست آمده و مست می‌رویم

18. از جرعه یی کز اولِ مبدا چشیده‌ایم

19. دوش از ورایِ سدره سروشی به عقل گفت

20. مستانِ عشق را به جهان برگزیده‌ایم

21. تا رستخیز دبدبه ی عشق ما زند

22. صوری که بر زبانِ نزاری دمیده‌ایم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* نوح را کشتی شکست از لطمهٔ توفان عشق
* کس نیامد بر کنار از بحر بی‌پایان عشق
شعر کامل
فروغی بسطامی
* بمردی نباید شد اندر گمان
* که بر تو درازست دست زمان
شعر کامل
فردوسی
* آفتاب آهسته بگذارد در این غمخانه پای
* تا مبادا چون حباب از هم بریزد خانه‌ام
شعر کامل
رهی معیری