شمارهٔ 907
1. کار این است که از کارِ جهان آزادیم
2. به دلی فارغ از اندیشه ی جان آزادیم
3. فارغیم از هوسِ خواجگی و خیل و حشم
4. بلکه از نیک و بدِ کون و مکان آزادیم
5. دیده ای سرو که در باغ برآید ز چمن
6. مفرد انیم که چون سروِ روان آزادیم
7. گه جوان یارِ قدم بودی گه پیرِ دلیل
8. بعد ازین از مددِ پیر و جوان آزادیم
9. سرّ هر نه فلک از خلق نهان گو می باش
10. ما هم از خلق و هم از سرّ نهان آزادیم
11. در نگیرد سخنِ دوزخ و جنّت با ما
12. حق گواه است کزین فارغ و زان آزادیم
13. پیش تر بستگیِ ما ز نزاری بودی
14. زو هم آزاد ببودیم و همان آزادیم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده