نزاری قهستانی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 955

1. مرا طاقت نمی‌باشد جدایی کردن از جانان

2. به مزدِ جانِ خود بر من ببخشید ای مسلمانان

3. رفیقان دردمندان را چه غیرت بیش ازین باشد

4. که خود را می‌کشیم این‌جا و آن‌جا بی‌خبر جانان

5. که را بودی جوان‌مردی که پیغامی بیاوردی

6. چه می‌گویم سبک روحی محال است از گران‌جانان

7. در آن سنگین‌دلان باری دریغا گر وفا بودی

8. حسابی بر نمی‌شاید گرفت از سست‌پیمانان

9. ملامت می‌کنند آن‌را که با صورت نظر دارد

10. ولیک از عالمِ معنی ندارند آگهی آنان

11. نزاری هم نخواهد کرد تا جانش بود در تن

12. خلافِ رأی اهلِ دل به معبودِ خردمندان

13. مگر کوری، گدایی، کودنی، گولی بود ورنه

14. تحاشی کنند از می بزرگان و خداوندان

15. بزرگی چیست این‌جا خورده‌یی دارم به گستاخی

16. بزرگی آن که خوش دارند یک دم خاطرِ رندان

17. هوا پُر نَم، زمین خرّم، قدح گردان نزاری‌ها

18. مهِ شعبان و برغندان مهِ شعبان و برغندان


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* نمی گردید اگر ذوق گرفتاری عنانگیرم
* ز وحشت خون عالم در دل صیاد می کردم
شعر کامل
صائب تبریزی
* توانگرا در رحمت به روی درویشان
* مبند و گر تو ببندی خدای بگشاید
شعر کامل
سعدی
* این خانه که پیوسته در او بانگ چغانه‌ست
* از خواجه بپرسید که این خانه چه خانه‌ست
شعر کامل
مولوی