شمارهٔ 960
1. چه بایدم دلِ شوریده درجهان بستن
2. که راست طاقتِ چندین به صبر بنشستن
3. اگر ز مطرب و میخانه توبه دادندم
4. هنوز توبه نکردم ز توبه بشکستن
5. گدایِ کویِ خراباتیان بُدن به از آنک
6. به عنف سلطنتی کردن و دلی خستن
7. به مذهبِ من اگر عارفی تفاوت نیست
8. ردا فکندن و زنّار بر میان بستن
9. کمالِ اهلِ تصوّف به چیست میدانی
10. به معرفت، نه به برجستن و فرو جستن
11. نتیجه ای ز کراماتِ اولیا آن است
12. که هم چو مریمِ دوشیزهاند آبستن
13. نزاریا چه کنی قصه چاره چیست همین
14. ز خویشتن ببریدن به دوست پیوستن
15. گرت مقامِ قرار آرزو کند باید
16. ز استحالتِ دنیا و آخرت رستن
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده