غزل شمارۀ 100
1. هرکه نوشید می شوق تو نسیانش نیست
2. وان که محو تو شد اندیشۀ حرمانش نیست
3. دل به حسن تو مقیّد شد و جاوید بماند
4. که ز فکر تو برون آمدن آسانش نیست
5. تا به کی فکر توان کرد و سخن تازه نوشت
6. قصّۀ شوق حدیثی است که پایانش نیست
7. هیچ کس نامۀ سربستۀ ما فهم نکرد
8. نه همین خاتمه اش نیست که عنوانش نیست
9. سبب از عقل مپرسید که غمنامۀ ما
10. درس عشق است که از علم دبستانش نیست
11. از دلم ره به دلت عشق نمودست و خوشم
12. که به آن خانه دری هست که دربانش نیست
13. راه دیگر به سوی کعبۀ اعرابی هست
14. که غم از سرزنش خار مغیلانش نیست
15. خاطر غیب نمای تو مگر جام جم است
16. که رخ حال من از آینه پنهانش نیست
17. سایۀ نامۀ تو بال هما می داند
18. هدهد ما که سرِ تاج سلیمانش نیست
19. مرد تاجر که ز غربت به وطن می آید
20. تحفه یی خوب تر از نامۀ اخوانش نیست
21. چون قلم گریۀ شادی کنم از نامۀ دوست
22. که بجز از دل خندان مژه گریانش نیست
23. بس که از دقّت فهم تو نظیری بگداخت
24. نکته یی نیست که آمیخته با جانش نیست
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده