غزل شمارۀ 137
1. جزای حسن عمل در شریعت عربیست
2. به عرف عفو نکردن گناه بی ادبیست
3. سواد دل ز می سالخورده روشن کن
4. که عینک بصرش ز آبگینۀ حلبیست
5. قبول بی هنران ز التفات معشوق است
6. عنایت ازلی را نشانه بی سببیست
7. جمال حال شود ترجمان استحقاق
8. دليل آب جگر تفتگی و تشنه لبيست
9. ز من مشاطه بستان صداق می طلبد
10. هنوز دختر رز در سرایچۀ عنبیست
11. بگو که رفتم و قسمت نشد که دریابم
12. که نارسیدن سالک نشان بی طلبیست
13. از دوست روی مگردان و تن به فرمان ده
14. که هرکه صاحب این حال شد، ولیّ و نبیست
15. خلاف رسم درین عهد خرق عادت دان
16. که کارهای چنین از شمار بوالعجبیست
17. شب سیاه صباح سفید می آرد
18. چراغ مطّلب از دودمان بولهبيست
19. به تیغ قطع ارادت نمی شود ما را
20. خلوص بندگی ما شرافت نسبيست
21. مگو ز دوست، ملالت بود نظیری را
22. که مستی سحری از نیاز نیم شبیست
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده