غزل شمارۀ 139
1. عشق مرا زبان حکایت بریدنیست
2. مکتوب سر به مهر دلم ناشنیدنیست
3. رازی که در دلست ز دل بایدم نهفت
4. گل های ناشکفتۀ این باغ چیدنیست
5. جلد و بیاض و دفترم از راز دل پر است
6. چشمم به هرچه میفتد از هم دریدنیست
7. از سینه تا به چند برآرم فروبرم
8. این نیم قطره خون که ز مژگان چکیدنیست
9. خصم آن حریف نیست که دل کين کشد ازو
10. زین تیر نیم کش پر و پیکان کشید نیست
11. گفتم مگر به منزل مقصود پی برم
12. یک بار چند گام به هر سو دویدنیست
13. چون یافت دل که بر سر راهی رسیده ام
14. ننشست از طلب که به آن کو رسیدنیست
15. رفتیم و ره به كنه جمالش نیافتیم
16. قانع نگشت دل به رسیدن، که دیدنیست
17. دیدیم و دیدنش ز خودی بی خودی نداد
18. این زهر اگر به حوصله کنجد چشیدنیست
19. زین عشق صد بلاست نظیری فسانه چند
20. افسون خامشی به لب و دل دمیدنیست
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده