غزل شمارۀ 162
1. به هوش سیر چمن کن که شاهدان مستند
2. قرابه بر سر ابر بهار بشکستند
3. چمن پیاله کش است و صبا قدح پیمای
4. معاشران صبوحی ز خواب بر جستند
5. به زیر خرقه نهان باده می خورد صوفی
6. حکیم و عارف و زاهد همه ازین دستند
7. جهان و عیش خضر حرف قاف سیمرغست
8. در حریم فنا زن که نیستان هستند
9. تو نخل خوش ثمرِ کیستی، که باغ و چمن
10. همه ز خویش بریدند و در تو پیوستند
11. به غربت تو چنان تشنه ام، که صبرم نیست
12. به قدر فرصت آن ماهیان که در شستند
13. ز بی قراری افلاک داغ ها دارم
14. که تا ز شوق تو برخاستند ننشستند
15. نوا فزونست ز اندازۀ بریشم عود
16. غزل به زمزمه خوانم که پرده ها بستند
17. به رمز نکته ادا می کنم، که خلوتیان
18. سر سبو بگشادند و در فروبستند
19. تو نخل میوه فشان باش در حديقۀ دهر
20. که کم درخت قوی خشک شد که نشکستند
21. ز کاهلی تو نظیری خزان این چمنی
22. گهی به باغ شدی کز نشاط وارستند
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده