غزل شمارۀ 179
1. هنوز راه نگاهم به بام و در ندهند
2. کبوتری که بیاموختند سر ندهند
3. خراب نرگس سنگین دلان سرمستم
4. که بر طریق نظر مهر را گذر ندهند
5. ز غم به گونۀ زرّین شدم چه چاره کنم
6. قبول صحبت صاحبدلان به زر ندهند
7. ازین گشاده جبینان ثبات عیش مجو
8. که گل دهند به خروار و یک ثمر ندهند
9. به زهر يأس بساز و مجو حلاوت کام
10. دوا چو داروی تلخت کند شکر ندهند
11. ز خوان نعمت دوران رضا به قسمت ده
12. که طعمه یی ز غمت خوشگوارتر ندهند
13. ز درد سوز که بر بستر آب عنّابت
14. بغير تب زدگی و تف جگر ندهند
15. چه یاد جور رفیقان کنم، نصیبم بود
16. که تشنه بر لب جو میرم و خبر ندهند
17. مثال ما لب دریا و حال مستسقی ست
18. دهند شوق ولی رخصت نظر ندهند
19. سزد که مقنعه بر سر کنند آن مردان
20. که تاج عشق بخواهند و ترک سر ندهند
21. ظفر تور است نظیری که محو ذوق شدی
22. به هرکه غوطه به دریا نزد، گهر ندهند
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده