غزل شمارۀ 204
1. گل آمد و لعلم ز دل سنگ برآورد
2. اشکم ز تماشای چمن رنگ برآورد
3. می خواست ز مرغان چمن شور برآرد
4. یک نغمه مغنّی به صد آهنگ برآورد
5. عشق آمد و در شهر دل آیین خرد دید
6. تا شهر به تاراج رود جنگ برآورد
7. مطرب ز برم خرقۀ سالوس به در کرد
8. گردِ همه شهرم به دف و چنگ برآورد
9. شب نیست که از شادی بسیار نگریم
10. غم خوردن کم حوصله را تنگ برآورد
11. یک بار به عیب و هنر خویش ندیدم
12. در جیب و بغل آینه ام زنگ برآورد
13. در راه وفای تو نه طولیست نه عرضی
14. شوخیّ تو فرسنگ به فرسنگ برآورد
15. این خونشده دل بس که خرابست نظیری
16. در پیش تو نتوانمش از ننگ برآورد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده