غزل شمارۀ 282
1. ای صبا از گل عطّار نشانی به من آر
2. وز گلستان نشابور خزانی بمن آر
3. خط ترخانی جاوید به عالم ندهند
4. بگذر از عالم و منشور امانی بمن آر
5. فرصتم نیست که از سنگ قضا سر خارم
6. گر امانی نبود تاب و توانی بمن آر
7. تیرباران ستم از پی هم چند رسد؟
8. ناوکی می کشم از سینه کمانی بمن آر
9. هر نشانی که ز سوداش دهی سود دهد
10. اگر از مایه نماندست زیانی بمن آر
11. کشت زار طربم تشنۀ آتش شده است
12. مطربِ ابر دمِ برق زبانی بمن آر
13. چون شرر در دل سنگست ز جانان سخنم
14. تا برآرم نفسی سوخته، جانی بمن آر
15. ملک گیران سخن سکّه به باطل زده اند
16. زین همه سیم دغل نقد روانی بمن آر
17. دلم از صنعت الفاظ نظیری بگرفت
18. از دم پر هنری ساده بیانی بمن آر
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده