غزل شمارۀ 38
1. گل خلعت نو داد دگر شاخ کهن را
2. بر سلطنت حسن سجل ساخت چمن را
3. شاخ گل خوش بو به ره باد سحرگاه
4. بگشود سر نافه غزالان ختن را
5. شد لاله به خمیازه به یاد می لعلت
6. از باده لبالب چو قدح دید دهن را
7. افراخت صراحی سر و گردن به توجّه
8. تا خوش به کف مست دهد جام ذقن را
9. سر تا قدم نی به تماشا نگران شد
10. تا خوب دهد چنگ به مطرب برو تن را
11. حوران بهاری به نثار می و مطرب
12. در بوسه گرفتند سراپای چمن را
13. در عهد می و نغمه ز بس دید درستی
14. سنبل ز خم جعد برون کرد شکن را
15. گلبرگ بناگوش رخت بود مناسب
16. گل دست شد و بست بر او زلف رسن را
17. بر گوش خورد نعرۂ احسنت نظیری
18. پرسی اگر از مردۀ صد ساله سخن را
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده