غزل شمارۀ 385
1. آنی به اثر داری و شأنی به تصرّف
2. دل ها نشود شیفتۀ کس به تكلّف
3. فکر تو به وحدت برد از گفت مجازم
4. هرچند که طبعم بگریزد ز تصوّف
5. بر قامت ما کسوت تقصیر بریدند
6. تا زیب خداوند شود عفوّ و تلطّف
7. لب باز کشیدیم که مهر تو درآید
8. پستان کرم شیر درآرد به توقّف
9. از غبن زمانی که به قید تو نبودم
10. در خود به غضب بینم و در توبه تأسّف
11. چون گرسنۀ سفله به خوان تو رسیدم
12. از لقمه بسوزم لب و کام و نکنم پُف
13. مستوری تو بیش کند شوق نظیری
14. جز عصمت یوسف ندرد پردۀ یوسف
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده