غزل شمارۀ 434
1. به تمنّای غلط بر همه کس میر شدیم
2. بِدَر از خانه نرفتیم و جهانگیر شدیم
3. آخر عمر به سودای نوی افتادیم
4. هوس و حرص جوان گشت اگر پیر شدیم
5. مه کله گوشه پی خدمت ما می شکند
6. که سرافراز به اندازۀ تقصير شديم
7. اشک تلخ و جگر شور زما پرس که چیست
8. طفل بودیم که باز از شکر و شیر شدیم
9. غافل از شیوۀ رندی به سلوک افتادیم
10. تازه ناکرده دماغ از پی نخجیر شدیم
11. دوست بر ما نگران از سر شفقت بگذشت
12. خاک بودیم ز فیض نظر اکسیر شدیم
13. هر کجا راه دهد اسب بر آن تاز که ما
14. بارها مات درین عرصه به تدبیر شدیم
15. شادی هفته به آزادی ما می گردد
16. همچو آدینه چه سر حلقۀ زنجیر شدیم
17. چار فصل چمن عمر ندیدیم افسوس
18. نارسیده به جوانی ز تعب پیر شدیم
19. رشک بر پیری ما چرخ و عطارد دارد
20. پشت خم همچو کمان راست تر از تیر شدیم
21. خوشتر از عمر زلیخا به طرب برگشتيم
22. عذر تقصیر عمل در پی تو قیر شدیم
23. زان دو محراب نشین هندو زنّارپرست
24. پیش کفّار به دریوزۀ تكبير شدیم
25. فکر آبادی ایمان نظیری کردیم
26. سوی دل های خراب از پی تعمیر شدیم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده