غزل شمارۀ 449
1. هنر در شست و ناوک در کف و زه بر کمان دارم
2. ولی بر دست و بازو از وفا بندی گران دارم
3. ز ایمای عزیزان همّتی در کار می خواهم
4. خدنگی بر کمان پیوسته چشمی بر نشان دارم
5. به وصلش تا رسم صد بار بر خاک افکند شوقم
6. که نو پروازم و شاخ بلندی آشیان دارم
7. اگر مستم اگر هشیار دستان سنج دیرینم
8. ز گل بر هر سر شاخی هزاران داستان دارم
9. بان شوریدۀ عشق است گفتارش نمی فهمی
10. بخوان از چهره ام رازی که با او در میان دارم
11. کف پایی نخواهد رنجه شد در بزم مغروران
12. اگر یک دم رخی پامال خاک آستان دارم
13. نظیری خوش دلت، با غمزه ای داد و ستد داری
14. درین سودا شریکم با تو گر صد جان زیان دارم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده