غزل شمارۀ 451
1. کعبه و دیر شدم صد ره و ویران گشتم
2. بارها معبد ترسا و مسلمان گشتم
3. باد خاکم به هوا برد و پریشانم کرد
4. عطر طرف چمن و گردِ بیابان گشتم
5. نفسی از گل و آبم ، نفسى زآتش و باد
6. نشدم جمع ازان پس که پریشان گشتم
7. سیلی نهی فضولی ز سلوکم انداخت
8. چشم ترسیده تر از طفل دبستان گشتم
9. بازی نفس ز تعلیم گه عقلم برد
10. گرچه صد بار به دل دست و گریبان گشتم
11. طوف و سعی حرم عشق نیاورده بجای
12. تشنۀ زمزم آن چاه زنخدان گشتم
13. عمر بگذشت و خریدار به هیچم نخرید
14. کار بد بود و بر خویش به تاوان گشتم
15. پرده ام از رخ اعمال ندامت برداشت
16. خجل از طاعت آلوده به عصیان گشتم
17. دل گرفتم ز کف دیو هوا آخر کار
18. صاحب جام جم و مهر سلیمان گشتم
19. زیبد ار زیور دوش و بر حوران گردم
20. که جلا یافته از خار مغیلان گشتم
21. اگر از ذوق نظیری بفتادم چه عجب
22. طفل بودم که غزل گوی و سخندان گشتم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده