غزل شمارۀ 75
1. گریزد از صف ما هرکه مرد غوغا نیست
2. کسی که کشته نشد از قبیلۀ ما نیست
3. جمال مغبچه دیدی شراب مغبچه نوش
4. مگوی عذر که در کیش ما مدارا نیست
5. ز پای تا به سرش ناز و غمزه در اعراض
6. هزار معرکه و رخصت تماشا نیست
7. به حکم عقل عمل در طریق عشق مکن
8. که راه دور کند رهبری که دانا نیست
9. فلک سراسر بازارِ دهر غم چیدست
10. نشاط نیست که یک جای هست یک جا نیست
11. نشاط رفته ز دوران به صبر بستانیم
12. که بد معامله آزرده از تقاضا نیست
13. هوای وصل کسی می کند که بوالهوس است
14. در آن دلی که محبّت بود تمنّا نیست
15. نظیری است به حالی ز غمزه خونین تر
16. به شکوه تا دلت آزرده است گویا نیست
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده