عبید زاکانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 39

1. دوش اشگم سر به جیحون میکشید

2. دل بدان زلفین شبگون میکشید

3. ناتوان شخص ضعیفم هر زمان

4. اشگ ریزان ناله را چون میکشید

5. گاه اشگش سوی صحرا میدواند

6. گاه آهش سوی گردون میکشید

7. ناگهان خیل خیالش بر سرم

8. لشگر از بهر شبیخون میکشید

9. دید آن چشم بلابین دمبدم

10. تا گریبان جامه در خون میکشید

11. آستین بر زد خیالش تا به روز

12. رخت از آن دریا به هامون میکشید

13. غمزه‌اش تیری که میزد بر عبید

14. لعل او پیکانش بیرون میکشید


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* سعدی آسانست با هر کس گرفتن دوستی
* لیک چون پیوند شد خو باز کردن مشکلست
شعر کامل
سعدی
* گه نعره زدی بلبل گه جامه دریدی گل
* با یاد تو افتادم از یاد برفت آن‌ها
شعر کامل
سعدی
* آتشی بویی ز دلجویی نمی آید ز تو
* چشمه ام کاری به جز زاری نمی آید ز من
شعر کامل
رهی معیری