غزل شمارهٔ 8
1. کرد فارغ گل رویت ز گلستان ما را
2. کفر زلف تو برآورد ز ایمان ما را
3. تا خیال قد و بالای تو در دل بگذشت
4. خاطر آزاد شد از سرو خرامان ما را
5. ما که در عشق تو آشفته و شوریده شدیم
6. میکند حلقهٔ زلف تو پریشان ما را
7. تا به دامان وصالت نرسد دست امید
8. دست کوته نکند اشگ ز دامان ما را
9. در ره کعبهٔ وصل تو ز پا ننشینیم
10. گرچه در پا شکند خار مغیلان ما را
11. ای عبید از پی دل چند توان رفت آخر
12. کرد سودای تو بس بی سر و سامان ما را
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده