عبید زاکانی_دیوانقصیده ها (فهرست)

قصیدهٔ شمارهٔ 4 - در مدح شاه شیخ جمال‌الدین ابواسحق اینجو

1. خوشوقت عاشقی که دمی یاریار اوست

2. خرم دلی که دلبر او غمگسار اوست

3. من در میان خون جگر غرقه وین زمان

4. تا کیست آنکه مونس او در کنار اوست

5. عاشق رود به شهر کسان لیک همچو ما

6. میلش بجا نبیست که شهر و دیار اوست

7. هر خستهٔ که دور شد از پیش یار خود

8. از شهریار هر که رسد شهریار اوست

9. نقش خیال قامتش از چشم ما طلب

10. کان سروناز برطرف جویبار اوست

11. ما آن نسیم، کو گذری سوی ما کند

12. ما خاک آن رهیم که بر رهگذار اوست

13. بسیار خاست فتنه ز قد بتان ولی

14. این فتنه برنخاست که در روزگار اوست

15. دل باز کی به سینهٔ مجروح ما رسد

16. مسکین اسیر سلسلهٔ مشگبار اوست

17. نام عبید کی رود از یاد اهل دل

18. چون گفته‌های نازک او یادگار اوست

19. چرخ ستیزه‌کار بر او کی جفا کند

20. آخر نه پادشاه خداوندگار اوست

21. شاه جهان سکندر ثانی جمال دین

22. آن کافتاب چاکر خنجر گذار اوست

23. دارای هفت کشور و سلطان شش جهت

24. کین نه سپهر در کنف اقتدار اوست

25. هم جلوه‌گاه دولت و دین بر جناب وی

26. هم بارگاه فتح و ظفر در جوار اوست

27. آن کش ستاره نام نهی جوش جیش او

28. وانکش فلک خطاب کنی پرده‌دار اوست

29. از هر طرف که رایت او جلوه میکند

30. نصرت نشسته گوئی در انتظار اوست

31. برق از شعاع خنجر او ناگهان بجست

32. زیرا که شرمش از گهر شرمسار اوست

33. دریاست تنگ حوصله و کوه سرسبک

34. آنجا که بحر بخشش و کوه وقار اوست

35. این چرخ را که طارم نه پایه مینهد

36. رکنی ز جود همت شعری شعار اوست

37. ای خسروی که کلک تو آن فیض گستریست

38. کین بحر هفتگانه بخار بحار اوست

39. تیغ تو گفت من ببرم بیخ دشمنان

40. اقرار کرد عقل که این کار کار اوست

41. گردون که داشت خلقی در زینهار خود

42. امروز چون اسیران در زینهار اوست

43. چرخیست دولت تو که اجرام رام او

44. بازیست دولت تو که دنیا شکار اوست

45. بگشاد هفت کشور دنیا به یک شکوه

46. رای تو کافتاب و فلک شرمسار اوست

47. یارب به کام ورای تو بادا مدام چرخ

48. چندانکه گرد مرکز خاکی مدار اوست

49. چندانت عمر باد که پیر دبیر طبع

50. گویند عمرهاست که اندر شمار اوست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* نگاه من به تو و دیگران به خود مشغول
* معاشران ز می و عارفان ز ساقی مست
شعر کامل
سعدی
* غصه ام خیزد، کای دل، سخن صبر کنی
* وه چرا گویی از آن چیز که نتوانی کرد؟
شعر کامل
امیرخسرو دهلوی
* موش با جاروب در سوراخ نتوانست رفت
* خواجه با چندین علایق چون به حق واصل شود؟
شعر کامل
صائب تبریزی