اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 131

1. عاشقان صورت او را ز جان اندیشه نیست

2. بیدلانش را ز آشوب جهان اندیشه نیست

3. از قضای آسمانی خلق را بیمست و باز

4. آفتاب ار باز گشت از آسمان اندیشه نیست

5. پیش ازین ترسیدمی کز آب دامن‌تر شود

6. از گریبان چون گذشت آب، این زمان اندیشه نیست

7. ما ازین دریا، که کشتی در میانش برده‌ایم

8. گر به ساحل می‌رسیدیم، از میان اندیشه نیست

9. گر چه از رطل گران کار خرد گردد سبک

10. چون سبک روحی دهد رطل‌گران، اندیشه نیست

11. ای که گل چیدی و شفتالو گزیدی، رخنه جو

12. ما تفرج کرده‌ایم، از باغبان اندیشه نیست

13. پاسبان را گوش بر دزدست و دل با رخت و ما

14. چون نمی‌دزدیم رخت، از پاسبان اندیشه نیست

15. از برای دوست شهری دشمن ماشد، ولی

16. گر مسخر می‌کنیم، از این و آن اندیشه نیست

17. اوحدی، گر خلق تا قافت بکلی رد کنند

18. چون قبول دوست داری هم‌چنان، اندیشه نیست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی
* که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم
شعر کامل
سعدی
* معلم، غالبا، امروز درس عشق می‌گوید
* که در فریاد می‌بینیم طفلان را به مکتب‌ها
شعر کامل
هلالی جغتایی
* گو شمع میارید در این جمع که امشب
* در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است
شعر کامل
حافظ