اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 155

1. مرا حدیث غم یار من بباید گفت

2. گرم به ترک سر خویشتن بباید گفت

3. حکایتی که زن و مرد از آن همی ترسند

4. ضرورتست که با مرد و زن بباید گفت

5. دل شکستهٔ من گم شد، این سخن روزی

6. بدان دو زلف شکن بر شکن بباید گفت

7. حدیث دوستی و قصهٔ وفاداری

8. به من چه سود؟ به دلدار من بباید گفت

9. ز درد دوری او تا بکی کشم خواری؟

10. چو طاقتم به سر آمد سخن بباید گفت

11. نسیم صبح، اگر از یوسفم جدا گشتی

12. بما حکایت آن پیرهن بباید گفت

13. دوای درد دل اوحدی به دست کنم

14. گرم بهر که درین انجمن بباید گفت


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ز تور اندر آمد نخستین ستم
* که شاهی چو ایرج شد از تخت کم
شعر کامل
فردوسی
* بر سیب زنخدان تو چون گرد نشیند
* جانها همه با آه به یکبار برآید
شعر کامل
صائب تبریزی
* دعاهای سحر گویند می‌دارد اثر آری
* اثر می‌دارد اما کی شب عاشق سحر دارد
شعر کامل
وحشی بافقی