غزل شمارهٔ 185
1. موی فشانم دگر عشق به درها ببرد
2. در همه عالم ز من ناله خبرها ببرد
3. روی چو گلبرگ تو اشک مرا سیم کرد
4. مطرب ما این نوا برزد و زرها ببرد
5. من ز سفرهای خود سود بسی داشتم
6. عشق تو در باختن سود سفرها ببرد
7. داشتم از شاخ عمر وعدهٔ برخوردنی
8. باد فراقت به باغ بر زد و برها ببرد
9. باز نیاید به هوش عاشق رویت، که او
10. توش ز تنها ربود، هوش ز سرما ببرد
11. زلف تو دل برد و هست در پی جان، ای عجب!
12. بار کجا میهلد، دوست، که خرها ببرد؟
13. داشت دلی اوحدی، نقد و دگر چیزها
14. این دو بر آتش بسوخت عشق و دگرها ببرد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده