اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 187

1. از عشق تو جان نمی‌توان برد

2. وز وصل نشان نمی‌توان برد

3. بر خوان رخت ز بیم آن زلف

4. دستی به دهان نمی‌توان برد

5. دارم به لب تو حاجتی، لیک

6. نامش به زبان نمی‌توان برد

7. داری دهنی، که از لطافت

8. ره بر سر آن نمی‌توان برد

9. چون چشم تو پیش عارضت راه

10. بی‌تیر و کمان نمی‌توان برد

11. گر چه کمر تو پیچ پیچست

12. با او به زیان نمی‌توان برد

13. کاری که کمر کند چو زلفت

14. هر سر به میان نمی‌توان برد

15. از غارت چشمت اندرین شهر

16. رختی به دکان نمی‌توان برد

17. بر سینهٔ اوحدی ز عشقت

18. داغیست، که آن نمی‌توان برد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* سرمایه نجات بود توبه درست
* با کشتی شکسته به دریا چه می روی؟
شعر کامل
صائب تبریزی
* شکایت نامه ما سنگ را در گریه می آرد
* مهیای گرستن شو، دگر مکتوب ما بگشا
شعر کامل
صائب تبریزی
* به زور گریه نتوان یار را یکرنگ خود کردن
* دورنگی اشک شبنم از گل رعنا نمی شوید
شعر کامل
صائب تبریزی