غزل شمارهٔ 223
1. آنکه دلم برد و جور کرد و جدا شد
2. صید ندیدم ز بند او، که رها شد
3. با دگران سرکشی نمود و تکبر
4. سرکش و بیدادگر به طالع ما شد
5. رنج که بردیم باد برد و تلف گشت
6. سعی که کردیم هرزه بود و هبا شد
7. نوبت آن وصل را که وعده همی داد
8. هیچ به فرصت نگه کرد و قضا شد
9. دل ز برم برد و زهره نیست که گویم:
10. آن دل سرگشته را که برد و کجا شد؟
11. گر کندم قصد جان دریغ ندارم
12. کام من آمد چو کام دوست روا شد
13. با همه جوری دلم نداد که گویم:
14. اوحدی از هجر او شکسته چرا شد؟
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده