اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 231

1. بهار و باغ با ترکان گل رخسار خوش باشد

2. شراب تلخ با خوبان شیرین کار خوش باشد

3. برون شهر، با یاران، شب مهتاب در صحرا

4. قدح در دست و مطرب مست و ساقی یار خوش باشد

5. میان باغ و طرف جوی و پای سرو و پیش گل

6. طرب در جان و می در جام و گل بر بار خوش باشد

7. سماع مطرب اندر گوش و دست یار در گردن

8. چمان اندر چمن مستانه فرزین‌وار خوش باشد

9. دمادم بادهای لعل کردن نوش و نقلش را

10. پیاپی بوسهازان لعل شکر بار خوش باشد

11. چنین شب ، گر مجال افتد که با دلدار بنشینی

12. شب قدرست و شبهای چنین بیدار خوش باشد

13. رفیقانم به صحرا می‌برند از شهر و می‌دانم

14. که صحرا نیز هم با یاد آن دلدار خوش باشد

15. چو باشد باده و مطرب، پریرویی به دست آور

16. که هر جایی که این حاضر بود ناچار خوش باشد

17. کرا پروای باغ امروز؟ بی‌دیدار روی او

18. که فردا باغ جنت نیز با دیدار خوش باشد

19. مگو، ای اوحدی، جز وصف عشق و قصهٔ مستی

20. که هر کو شعر میگوید بدین هنجار خوش باشد

21. می و معشوقه و گل را چه داند قدر؟ هر خامی

22. که این معنی به چشم عاشقان زار خوش باشد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ورق گردانی عمر زلیخا نامه ای دارد
* که انجام محبت خوشتر از آغاز می گردد
شعر کامل
صائب تبریزی
* مگر که لاله بدانست بی‌وفایی دهر
* که تا بزاد و بشد جام می ز کف ننهاد
شعر کامل
حافظ
* خرم دل آن که همچو حافظ
* جامی ز می الست گیرد
شعر کامل
حافظ