اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 240

1. رنگین‌تر از رخ تو گل در چمن نباشد

2. چون عارض تو ماهی در انجمن نباشد

3. پوشیده هر کسی را پیراهنیست، لیکن

4. آب حیات کس را در پیرهن نباشد

5. فرهادوار بی‌تو جان می‌کنم، نگارا

6. فرهاد نیست عیبی،گر کوهکن نباشد

7. چون وقت بوسه دادن گویی که: بی‌دهانم

8. دشنام نیز دادن بر بی‌دهن نباشد

9. زر خواستی و جان هم، زر کمترست، لیکن

10. در جان که می‌فرستم باری سخن نباشد

11. چون وصل جویم از تو، گویی: نبینی، آری

12. دیدار خوب رویان بی لا و لن نباشد

13. چون استوار باشم در عهد و وعدهٔ تو؟

14. کین بی‌خلاف نبود و آن بی‌شکن نباشد

15. امشب چو پیش دیده خون ریختی دلم را

16. گر زانکه باز گوید فردا، ز من نباشد

17. جانا، کجا نشیند بی‌صحبت تو یک دم؟

18. روزی که اوحدی را تشویش تن نباشد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بلبل آن به که فریب گل رعنا نخورد
* که دو روزیست وفاداری یاران دو رنگ
شعر کامل
وحشی بافقی
* یارب مه مسافر من همزبان کیست ؟
* با او که شد حریف و کنون همعنان کیست ؟
شعر کامل
وحشی بافقی
* دلا رفیق سفر بخت نیکخواهت بس
* نسیم روضه شیراز پیک راهت بس
شعر کامل
حافظ