اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 249

1. بی‌روی تو جان در تن بیمار همی باشد

2. دل شیفته می‌گردد، تن زار همی باشد

3. خو کرد دل ریشم با روی تو وین ساعت

4. روزی که نمی‌بیند بیمار همی باشد

5. در کار سر زلفت یک لحظه که می‌پیچم

6. دست و دل من سالی از کار همی باشد

7. اول بتو دادم دل آسان و ندانستم

8. کین کار به آخر در، دشوار همی باشد

9. از عشق حذر کردن سودی نکند، زیرا

10. کاری که بخواهد شد، ناچار همی باشد

11. اندک نشمارم من سودای تو گر اندک

12. چندی چو فراهم شد بسیار همی باشد

13. چون اوحدی از دیده خوابم نبرد کلی

14. گر فتنه چشم تو بیدار همی باشد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چو فندق دهان از سخن بسته بود
* نه چون ما لب از خنده چون پسته بود
شعر کامل
سعدی
* هرزه گو را خامش از تقریر کردن مشکل است
* شعله را از ژاژخایی سیر کردن مشکل است
شعر کامل
صائب تبریزی
* در مردم بی مغز سرایت نکند حرف
* رنگین نکند باده گلرنگ کدو را
شعر کامل
صائب تبریزی