اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 255

1. دل اسیر حلقهٔ آن زلف چون زنحیر شد

2. تن ز استیلای هجر آن پریرخ پیر شد

3. چون کمان بشکست پشت عالیم را در فراق

4. نوک مژگانش ز بهر کشتن من تیر شد

5. نیست جز سودای زلف همچو قیرش در سرم

6. از برای آن تنم چون موی و دل چون قیر شد

7. دوش می‌گفتم: برون آیم، بگیرم دامنش

8. آب چشم من روانی رفت و دامن گیر شد

9. یک شب از شبهای هجران زلف او دیدم به خواب

10. بعد از آن عمر درازم در سر تعبیر شد

11. چون غلامان جان من بر لب ز تلخی می‌رسید

12. دشمن من بر لب شیرین او چون میر شد

13. همچو زر شد کار بسیاران ز لعل او ولی

14. اوحدی را ناله از سودای او چون زیر شد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گرت هواست که معشوق نگسلد پیمان
* نگاه دار سر رشته تا نگه دارد
شعر کامل
حافظ
* هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق
* بر او نمرده به فتوای من نماز کنید
شعر کامل
حافظ
* نسبت قد بلند تو چو کردم با سرو
* سخن مردم کوته نظرم یاد آمد
شعر کامل
خواجوی کرمانی