غزل شمارهٔ 271
1. زین بیش نباید خفت، ای یار که دزد آمد
2. رخت خود ازین منزل بردار، که دزد آمد
3. دزدست و شب تیره، چشم همگان خیره
4. گفتیم: مشوطیره، زنهار، که دزد آمد
5. این دزد عسس جامه، در گرمی هنگامه
6. میدزدد و میگوید: هشدار، که دزد آمد
7. دزدان جهان گشته، در خرقه نهان گشته
8. تا نیک بنشناسد عیار، که دزد آمد
9. این طرفه که: دزد آمد، در خرقه به مزد آمد
10. مزدی بده، از گفتم: بیدار، که دزد آمد
11. ای اوحدی، ار با تو نقدیست، به خلوت بر
12. پس بر درخلوت زن مسمار، که دزد آمد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده