غزل شمارهٔ 310
1. دلدار دل ببرد و زما پرده میکند
2. ما را ز هجر خویشتن آزرده میکند
3. دل برد و جان اگر ببرد نیز ظلم نیست
4. شاهست و حکم بر خدم و برده میکند
5. ما را ز هجر خویش بده گونه مرده کرد
6. اکنون عتاب و عربده ده مرده میکند
7. یکتایی دلم ز جفا هر دمی دو تا
8. آن طرهٔ دراز دو تا کرده میکند
9. طفلان دیدگان مرا دایهٔ غمش
10. از خون دل برای چه پرورده میکند؟
11. چشمش ز پیش زلف سیه دل نمیرود
12. وین نازنیست خود که پس پرده میکند
13. گلگون اشک دیده ز درد فراق او
14. بر روی اوحدی گذر آزرده میکند
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده