غزل شمارهٔ 342
1. عشق همان به که به زاری بود
2. عزت عشق از در خواری بود
3. دست بگیرد دل درویش را
4. دوست که در مهد و عماری بود
5. هم نکند صید چنان آهویی
6. گر سگ ما شیر شکاری بود
7. از گل و باغش نبود چارهای
8. دیده که چون ابر بهاری بود
9. یار مرا میکشد از عشق خود
10. کشتن عشاق چه یاری بود؟
11. روز که بیوصل بر آید ز کوه
12. در نظر من شب تاری بود
13. هم بکند چارهٔ او اوحدی
14. چون شب رندی و سواری بود
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده