اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 385

1. تن به تو دادم، دل و جانش مبر

2. دل برت آمد، ز جهانش مبر

3. از دل من گرچه گرو می‌بری

4. اول بازیست، روانش مبر

5. دشمن من بر دهنت سود لب

6. او چه شناسد؟ به زبانش مبر

7. گر سرم از پای تو دوری کند

8. باز بجز موی کشانش مبر

9. گفت: شبی دست بگیرم ترا

10. زلف تو، باز از سر آنش مبر

11. روی نهان کردی و بردی دلم

12. گرنه ببازیست، نهانش مبر

13. عقل، که شاگرد سر زلف تست

14. او بگریزد، به دکانش مبر

15. تا کمر زر ندهد دست من

16. دست بگیر و به میانش مبر

17. اوحدی ار بندهٔ روی تو نیست

18. بند کن و جز به سگانش مبر


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* صد حرف غم نوشتم در دل چو نامه و انرا
* خواهم فگند سویش همراهِ تیر آهی
شعر کامل
جامی
* سودای عشق پختن عقلم نمی‌پسندد
* فرمان عقل بردن عشقم نمی‌گذارد
شعر کامل
سعدی
* آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است
* یا رب این تأثیر دولت در کدامین کوکب است
شعر کامل
حافظ