اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 459

1. سودای عشق خوبان از سربدر کن، ای دل

2. در کوی نیک نامی لختی گذر کن، ای دل

3. دنیی و دین و دانش در کار عشق کردی

4. زین کار غصه بینی، کار دگر کن، ای دل

5. زود این درست قلبت رسوا کند به عالم

6. چست این درست بشکن وین قلب زر کن، ای دل

7. مستی ز سر فرونه و ز پای کبر بنشین

8. پس دست وصل با او خوش در کمر کن، ای دل

9. در باز جان شیرین، تر کن ز خون دو دیده

10. یعنی که: عشق بازی شیرین و تر کن، ای دل

11. این جا به دیدهٔ جان بینی جمال او را

12. گر مرد این حدیثی، آندیده بر کن، ای دل

13. از خلق بی‌نظیری، گفتی: بیار، گیرم

14. گر بی‌نظیر خواهی، به زین نظر کن، ای دل

15. بار طلب چو بستی، بنشین که خسته گشتم

16. گر پای خسته گردد رفتن بسر کن، ای دل

17. در خلوت وصالش روزی که بار یابی

18. بیچاره اوحدی را آنجا خبر کن، ای دل


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چشم حسرت به سر اشک فرو می‌گیرم
* که اگر راه دهم قافله بر گل برود
شعر کامل
سعدی
* ای کوی تو ز رویت بازار گل فروشان
* ما بلبلان مستیم از بهر گل خروشان
شعر کامل
سیف فرغانی
* ز دستم بر نمی‌خیزد که یک دم بی تو بنشینم
* بجز رویت نمی‌خواهم که روی هیچ کس بینم
شعر کامل
سعدی