غزل شمارهٔ 500
1. از آن لب چون به یک بوسه من بیمار خرسندم
2. نخواهم شیشهٔ نوش و نباید شربت قندم
3. مگر یزدان به روی من در وصل تو بگشاید
4. و گرنه من در گیتی به روی خود فرو بندم
5. نشان مهر ورزیدن همان باشد که: هر ساعت
6. مرا چون شمع میسوزی و من چون گل همی خندم
7. حدیث محنت فرهاد و کوه بیستون کندن
8. به کار من چه میماند؟ که در عشق تو جان کندم
9. به دست دیگران مالست و اسبابست و سیم و زر
10. من مسکین سری دارم که در پای تو افگندم
11. پسند من نخواهد بود در عقبی بغیر از تو
12. ازین دنیا و مافیها بجز روی تو نپسندم
13. سگم گفتی و دلشادم بدین تشریفها، لیکن
14. به شرط آنکه از کویت بگویی تا: نرانندم
15. ز روی همچو ماه خود مده کام دلم هرگز
16. اگر با دیگری بینی ز روی مهر پیوندم
17. نه چشم و سر بپیچیدی، ز من حالم بپرسیدی
18. اگر گوش تو بشنیدی که: چونت آرزومندم؟
19. نبینی بعد ازین روزی، مرا بیعشق دلسوزی
20. گذشت آن کز پری رویان فراغت بود یک چندم
21. بیاور نای و چنگ و دف، میصافم بنه بر کف
22. نشاید شد برون زین صف، که صوفی میدهد پندم
23. به همراه سفر گویند تا: موقوف ننشیند
24. که ایشان بار میبندد و من در بار و دربندم
25. مرا گر اوحدی زین پس ملامت کم کند شاید
26. که من تا عاشقم گوش از نصیحتها بیا گندم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده