اوحدی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 504

1. آن تخم، که در باغ وفا کاشته بودم

2. شد خار دلم، گر چه گل انگاشته بودم

3. خون جگرم خورد و بلای دل من شد

4. یاری که به خون جگرش داشته بودم

5. پنداشتم آن یار بجز مهر نورزد

6. او خود بجز آنست که پنداشته بودم

7. گستاخ منش کرده‌ام، اکنون چه توان کرد؟

8. من بدروم آن تخم که خود کاشته بودم

9. چاهی که هوس بر گذرم کند ز سودا

10. شاید که درافتم، که نینباشته بودم

11. هر حرفی از آن دیدم و خطیست به خونم

12. بر لوح دل آن نقش که بنگاشته بودم

13. سیلاب فراق آمد و نگذاشت که باشد

14. از اوحدی آن مایه که بگذاشته بودم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* در صف آزاد مردان کمترست از جوز پوچ
* هر سبک مغزی که از دستار می گوید سخن
شعر کامل
صائب تبریزی
* یارب مه مسافر من همزبان کیست ؟
* با او که شد حریف و کنون همعنان کیست ؟
شعر کامل
وحشی بافقی
* امشب شراب وصلت بر خاص و عام ریزم
* شادی آنک ماهت بر روزنست امشب
شعر کامل
مولوی